به نام سلام
داشتم ازکنار گل یاسی میگذشتم بی تفاوت… مثل روز های قبل. یک لحظه با خودم گفتم مگر من چقدر عمر خواهم کرد که خودم را از بوییدن و درک زیبایی و لطافتش محروم کنم!؟ سعی کردم دیگر بی تفاوت بودن را کنار بگذارم و اطرافم را با دقت بیشتری ببینم. بفهمم که گل یاس وقتی غنچه است، هیچ عطری ندارد. اما وقتی باز می شود، اطراف را با عطر خود عطرآگین می کند و عطرش را مهربانانه در اختیار دیگران می گذارد. انسان تا وقتی فکر کند از همه چیز بی نیاز است، مثل غنچه ایست که آب نمی خورد و غنچه باقی می ماند و خشک می شود و هیچ بهره ای برای دیگران ندارد. اما اگر بایستد و خوب ببیند و حرکت کند و نیازهایش را از میان روزمرگی هایش پیدا کند، رشد می کند و هر روز به علمش افزوده می شود. مثل غنچه ای می شود که خوب آب می خورد و هر روز باز و باز تر می شودو عطر خوشش همه جا را فرا می گیرد. و او بدون هیچ چشمداشتی علومش را در اختیار دیگران می گذارد و این مهربانی و کرامتش فضا را عطرآگین می کند. نوشته شده توسط زهرا غلامی و مطهره اخوت
Design By : Pichak |